شهاب
درمورد دوست ، چندتا داستانک گذاشتم که بسیار زیبا هستن و شاید قبلا هم اینارو شنیده باشین ولی خواندن دوباره این مطالب خالی از لطف نیست ، در ضمن نتیجه اخلاقیشون از همه قشنگتره ، دوستانی که جونشون رو واست میدن و دوستانی که ... دوستی زیباست و دوست داشتن هنر است اما به یاد دوست بودن زیباترین هنر است.. یک دوست واقعی : یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.
یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.
و بر بال دیگرش نوشتند: هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است
دوست واقعی : روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشابود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنهاسپری کن.”شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. اوسومین عروسک را امتحان نمود.تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استادبلافاصله گفت : ایا واقعا دوست واقعی دارید؟ یه دوست معمولی و یه دوست واقعی : یه دوست معمولی وقتی می اید خونت مثل مهمون رفتار میکنه. یه دوست واقعی از خودش پذیرایی میکنه. یه دوست معمولی هرگز گریه تو رو ندیده. یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه. یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می اره. یه دوست واقعی زودتر میاد تا بهت کمک کنه و دیر تر میره تا به کمکت همه جا رو جمع و جور کنه. یه دوست معمولی متنفره از این که وقتی رفته بخوابه بهش تلفن کنی. یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟ یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی. یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلاتت را حل کنه. یه دوست معمولی وقتی بین تون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه. یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعوا هم زنگ میزنه. یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره. یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی. یه دوست معمولی از درونت بی خبره. یه دوست واقعی سعی میکنه درونتو بفهمه. یه دوست معمولی چه تو آسمون باشی چه رو زمین براش فرقی نداره. یه دوست واقعی تا توی قفس هم باهات میاد. یه دوست معمولی این حرف های منو میخونه و فراموش میکنه. یه دوست واقعی اونو واسه همه میفرسته.
![]() حکایت : مهمانی دادن دو دوست :گویند در زمان های قدیم دو نفر بودند که رفاقت و صمیمیت آنها زبانزد خاص و عام بود و خیلی با صداقت رفتار می کردند . روزی یکی از آن دو دوست به مهمانی دوست خود رفت . میزبان درضیافت او تکلف کرد و انواع غذاها را آماده کرد و اگر پول نداشت ، ازمغازه ها نسیه گرفت ، تا به مهمان خوش بگذرد . بعد از سه روز مهمان عزم رفتن کرد ، و وقت خداحافظی گفت : واقعا که رسم مهمانداری را بلد نبودی ! اگر زمانی به مهمانی من بیایی ، به تو آیین مهمانداری را یاد می دهم . میزبان خجل شد و اندیشید در ضیافت او چه کوتاهی کرده و کدام نکته را فرو گذاشته و انجام نداده ام .
مدتی در این اندیشه بود تا این که روزی او را بدان شهر دوست سفری اتفاق افتاد و به خانه دوستش رفت . آن دوست مقدم او را عزیز داشت و فورا نان و سرکه پیش آورد . آن گاه سفره ، کاسه ای چوبی و سه نوع خوردنی پیش او نهاد . مهمان با خود فکر کرد شاید فردا تکلف می کند و پذیرایی اصلی را انجام می دهد ، اما روز دیگر نیز غذای سرد پیش او نهاد ! مرد متحیر شد و با خود گفت : چندان که تکلف کردم ، در مهمانداری مرا مقصر خواند ، پس چرا خود تکلف نمی کند ؟ روزی پرده حشمت از میان برداشت و شرم و خجالت را به کناری نهاد واز او پرسید : دوستان این طور مهمانداری می کنند ؟! میزبان گفت : آری ، تکلف مال بیگانگان است . وقتی من به منزل تو آمدم ، خواستم یک ماه تو را ببینم و در خدمت تو باشم . چون طریق تکلف پیش داشتی ، دانستم از وجود من به تنگ آمده ای . پس کفش در پای کردم و ازخدمت تو دور شدم . و چون تو آمدی ، من از معمول خویش زیادت نمی کنم و زیاده روی نمی نمایم ، و بر وجود تو منتی نمی نهم ، و اگر یک سال هم مهمان من باشی ، مرا هیچ بار گرانی نخواهد بود . مرد عاقل بود و انصاف بداد ...
چند تا دوست واقعی داری ؟ ؟
آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
نظرات شما عزیزان: چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:دوست,دوستی,رفاقت,داستانک,دوست واقعی,حکایت,رفیق,حکایت دو دوست,داستانک دوستی و رفافت, :: 16:25 :: نويسنده : شهاب
آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||||||||||
![]() |