سورف مانیتور

کد ابزار دوستان واقعی
شهاب

 

 درمورد دوست ، چندتا داستانک گذاشتم که بسیار زیبا هستن و شاید قبلا هم اینارو شنیده باشین ولی خواندن دوباره این مطالب خالی از لطف نیست ، در ضمن نتیجه اخلاقیشون از همه قشنگتره ، دوستانی که جونشون رو واست میدن و دوستانی که ...

دوستی زیباست و دوست داشتن هنر است اما به یاد دوست بودن زیباترین هنر است..

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

یک دوست واقعی :

یک روز صبح، چنگیزخان مغول و درباریانش برای شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو کمانشان را برداشتند و چنگیزخان شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر بود، چرا که می توانست در آسمان بالا برود و آنچه را ببیند که انسان نمی دید.

اما با وجود تمام شور و هیجان گروه، شکاری نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش باعث تضعیف روحیه ی همراهانش نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت تنها قدم بزند.

بیشتر از حد در جنگل مانده بودند و نزدیک بود خان از خستگی و تشنگی از پا در بیاید. گرمای تابستان تمام جویبارها را خشکانده بود و آبی پیدا نمی کرد، تا اینکه ? معجزه! ? رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش جاری بود.

خان شاهین را از روی بازویش بر زمین گذاشت و جام نقره ی کوچکش را که همیشه همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال زد و جام را از دست او بیرون انداخت.

چنگیز خان خشمگین شد، اما شاهین حیوان محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش بود. جام را برداشت، خاک را از آن زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره آن را پرت کرد و آبش را بیرون ریخت.

چنگیزخان حیوانش را دوست داشت، اما می دانست نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی از دور این صحنه را می دید، بعد به سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی تواند یک پرنده ی ساده را مهار کند.

این بار شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری را به شاهین. همین که جام پر شد و می خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره بال زد و به طرف او حمله آورد. چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی شاهین را شکافت.

جریان آب خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. اما در کمال تعجب متوجه شد که آن بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، یکی از سمی ترین مارهای منطقه مرده است. اگر از آب خورده بود، دیگر در میان زندگان نبود.

خان شاهین مرده اش را در آغوش گرفت و به اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی زرینی از این پرنده بسازند و روی یکی از بال هایش حک کنند:

 

یک دوست، حتی وقتی کاری می کند که دوست ندارید، هنوز دوست شماست.

و بر بال دیگرش نوشتند:
هر عمل از روی خشم، محکوم به شکست است

 

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

دوست واقعی :

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشابود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنهاسپری کن.”شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.سپس دومین عروسک را برداشته و این بار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. اوسومین عروسک را امتحان نمود.تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استادبلافاصله گفت :

” جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته ” شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: ” پس بهترین دوستم همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. “عارف پاسخ داد : ” نه ” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و گفت: ” این دوستی است که باید بدنبالش بگردی ” شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : ” استاد اینکه نشد ! “
عارف پیر پاسخ داد: ” حال مجددا امتحان کن ” برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند استاد رو به شاهزاده کرد و گفت:
” شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

ایا واقعا دوست واقعی دارید؟

یه دوست معمولی و یه دوست واقعی :

یه دوست معمولی وقتی می اید خونت مثل مهمون رفتار میکنه.

یه دوست واقعی از خودش پذیرایی میکنه.

یه دوست معمولی هرگز گریه تو رو ندیده.

یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه.

یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می اره.

یه دوست واقعی زودتر میاد تا بهت کمک کنه و دیر تر میره تا به کمکت همه جا رو جمع و جور کنه.

یه دوست معمولی متنفره از این که وقتی رفته بخوابه بهش تلفن کنی.

یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟

یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی.

یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلاتت را حل کنه.

یه دوست معمولی وقتی بین تون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه.

یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعوا هم زنگ میزنه.

یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره.

یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی.

یه دوست معمولی از درونت بی خبره.

یه دوست واقعی سعی میکنه درونتو بفهمه.

یه دوست معمولی چه تو آسمون باشی چه رو زمین براش فرقی نداره.

یه دوست واقعی تا توی قفس هم باهات میاد.

یه دوست معمولی این حرف های منو میخونه و فراموش میکنه.

یه دوست واقعی اونو واسه همه میفرسته.

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

حکایت دو دوست....

دو دوست با پای پياده از جاده ای در بيابان عبور ميکردند.
بين راه سر موضوعی اختلاف پيدا کردند و به مشاجره پرداختند.يکی از آنها از سر خشم؛بر چهره ديگری سيلی زد. دوستی که سيلی خورده بود؛سخت آزرده شد ولی بدون آنکه چيزی بگويد،روی شنهای بيابان نوشت "امروز بهترين دوست من بر چهره ام سيلی زد".

آن دو کنار يکديگر به راه خود ادامه دادند تا به يک آبادی رسيدند. تصميم گرفتند قدری آنجا بمانند و كنار برکه آب استراحت کنند.ناگهان شخصی که سيلی خورده بود؛ لغزيد و در آب افتاد. نزديک بود غرق شود که دوستش به کمکش شتافت و او را نجات داد. بعد از آنکه از غرق شدن نجات يافت؛ بر روی صخره ای سنگی اين جمله را حک کرد: "امروز بهترين دوستم جان مرا نجات داد".

دوستش با تعجب پرسيد: بعد از آنکه من با سيلی ترا آزردم؛ تو آن جمله را روی شنهای بيابان نوشتی ولی حالا اين جمله را روی تخته سنگ حک ميکنی؟ ديگری لبخند زد و گفت:
"وقتی کسی ما را آزار ميدهد؛ بايد روی شنهای صحرا بنويسيم تا بادهای بخشش؛ آن را پاک کنند ولی وقتی کسی محبتی در حق ما ميکند بايد آن را روی سنگ حک کنيم تا هيچ بادی نتواند آن را از يادها ببرد."

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com

حکایت : مهمانی دادن دو دوست :

گویند در زمان های قدیم دو نفر بودند که رفاقت و صمیمیت آنها زبانزد خاص و عام بود و خیلی با صداقت رفتار می کردند .

روزی یکی از آن دو دوست به مهمانی دوست خود رفت . میزبان درضیافت او تکلف کرد و انواع غذاها را آماده کرد و اگر پول نداشت ، ازمغازه ها نسیه گرفت ، تا به مهمان خوش بگذرد .

بعد از سه روز مهمان عزم رفتن کرد ، و وقت خداحافظی گفت : واقعا که رسم مهمانداری را بلد نبودی ! اگر زمانی به مهمانی من بیایی ، به تو آیین مهمانداری را یاد می دهم .

میزبان خجل شد و اندیشید در ضیافت او چه کوتاهی کرده و کدام نکته را فرو گذاشته و انجام نداده ام .

 

مدتی در این اندیشه بود تا این که روزی او را بدان شهر دوست سفری اتفاق افتاد و به خانه دوستش رفت .

آن دوست مقدم او را عزیز داشت و فورا نان و سرکه پیش آورد . آن گاه سفره ، کاسه ای چوبی و سه نوع خوردنی پیش او نهاد .

مهمان با خود فکر کرد شاید فردا تکلف می کند و پذیرایی اصلی را انجام می دهد ، اما روز دیگر نیز غذای سرد پیش او نهاد !

مرد متحیر شد و با خود گفت : چندان که تکلف کردم ، در مهمانداری مرا مقصر خواند ، پس چرا خود تکلف نمی کند ؟

روزی پرده حشمت از میان برداشت و شرم و خجالت را به کناری نهاد واز او پرسید : دوستان این طور مهمانداری می کنند ؟!

میزبان گفت : آری ، تکلف مال بیگانگان است . وقتی من به منزل تو آمدم ، خواستم یک ماه تو را ببینم و در خدمت تو باشم . چون طریق تکلف پیش داشتی ، دانستم از وجود من به تنگ آمده ای . پس کفش در پای کردم و ازخدمت تو دور شدم . و چون تو آمدی ، من از معمول خویش زیادت نمی کنم و زیاده روی نمی نمایم ، و بر وجود تو منتی نمی نهم ، و اگر یک سال هم مهمان من باشی ، مرا هیچ بار گرانی نخواهد بود .

مرد عاقل بود و انصاف بداد ...

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar22.com 

 

چند تا دوست واقعی داری ؟ ؟

پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید چند تا دوست داری؟

گفتم چرا بگم ده یا بیست تا...

جواب دادم فقط چند تایی

پیرمرد آهسته و به سختی برخاست و در حالیکه سرش راتکان می داد گفت

تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری

ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن

خیلی چیزها هست که تو نمی دونی

دوست، فقط اون کسی نیست که توبهش سلام می کنی

دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد

درست وقتی دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون ناامیدی و تاریکی بکشند

دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو رو رها کنه

صدائی است که نام تو رو زنده نگه می داره حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند

اما بیشتر از همه دوست یک قلب است. یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها

جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید

پس به آنچه می گویم خوب فکر کن زیرا تمام حرفهایم حقیقت است

فرزندم یکبار دیگر جواب بده چند تا دوست داری؟

سپس مرا نگریست و درانتظار پاسخ من ایستاد

با مهربانی گفتم: اگر خوش شانس باشم، فقط یکی و آن تو هستی

بهترین دوست کسی است که شانه هایش رابه تو می سپارد و وقتی که تنها هستی تو را همراهی می کند و در غمها تو را دلگرم می کند .کسی که اعتمادی راکه به دنبالش هستی به تو می بخشد .وقتی مشکلی داری آن راحل می کند و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری به توگوش می سپارد و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد، غیرقابل تصوراست.

چقدر خداوند بزرگ است.

درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری بهترینش را به تو ارزانی می دارد.

 آسمان جای عجیبیست نمی دانستم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستم


چند تا دوست داری که واقعا دوستت دارن؟


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ♦نیلــے تــرین آسمــان♦ و آدرس shahab-noroozi.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما،لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 598
بازدید ماه : 2633
بازدید کل : 189765
تعداد مطالب : 24
تعداد نظرات : 33
تعداد آنلاین : 1

کد حرکت توپ افزایش بازدید واقعی میترا رنک :: اولین و تنها سامانه رسمی افزایش بازدید و رنک وب سایت های پارسی زبان
SpongeBob SquarePants Squidward Tentacles